گونه های تأکید در قرآن

پدیدآورمحمدحسن ربانی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیغفر

share 2519 بازدید
گونه های تأکید در قرآن

محمد حسن ربانی

چکیده: «تأکید» و کاربرد آن در قرآن از جمله مباحث علوم قرآنی است که مفسران و بلاغت شناسان بدان پرداخته اند. در این زمینه دو دیدگاه عده مطرح شده است، گروهی بر این باورند که تأکید در قرآن و روایت وجود ندارد، زیرا بازگشت تأکید به تکرار است و تکرار، لغو است .
برخی دیگر معتقدند: از آنجا که قرآن به زبان قوم خود نازل شده و خارج از سبک و روش عرب نیست، و تأکید در کلام عرب معمول و رایج است، بنابراین تأکید در قرآن نیز کاربرد دارد، و یکی از شاخصهای مهم بلاغت قرآن به شمار می رود، زیرا در آن فواید بسیاری نهفته است.
نویسنده این مقاله دیدگاه دوم را پذیرفتنی می داند. و در ادامه روشهای تأکید به کار رفته در قرآن را همراه با مثالهای گوناگون چون: کل، اجمع، کلا، کلتا، نفس و عین صورت می گیرد و فایده آن دفع توهم مجاز بودن، افاده عموم و شمول نسبت به همه افراد یک مفهوم و نیز نبود حف و سهو و نسیان است.
قسم دوم تأکید لفظی است که همان تکرار لفظ اول است.
تأکید با قسم، بدل، عطف، وصف، حروف جر و حروف تأکید، از گونه های دیگر تأکید است. نیز شیوه های بلاغی گوناگونی همانند عدول از فعل امر به استفهام، التفات، استفاده از اسم ظاهر به جای ضمیر، عدول از جمله فعلیه به اسمیه، تقدیم ما حقه التأخیر و ... از روش های دیگر تأکید است که در قرآن، فراوان به کار رفته است.

مقدمه

در كلام عرب، اصل آن است كه سخن، خالی از «تأكید» آورده شود.1 روش سخنوری و نگارش عرب، آن است كه وقتی مخاطب ذهنیتی از پیش یا شك و انكاری ندارد كلام خود را بدون ادات تأكید آورد.
عالمان بلاغت، «خبر» را به سه گونه تقسیم می كنند؛ كلام ابتدایی، كلام طلبی، كلام انكاری.
كلام ابتدایی، خطاب به كسی گفته می شود كه خالی الذهن باشد و در موضوع تردیدی نداشته باشد. كلام طلبی، به مخاطبی گفته می شود كه مردد وجویای حكم می باشد؛ یعنی دو طرف موضوع حكم برایش روشن است، ولی نسبت میان آن دو را نمی داند و از «وقوع و لا وقوع» خبری ندارد. در این گونه گفتارها آوردن «تأكید» نیست، تا به وسیله آن، هم تردید برطرف شود و هم حكم روشن گردد.
اما در كلام انكاری، مخاطب منكر حكم است و می باید تأكیدهایی بر اساس شدت انكار آورده شود.2
عالمان اسلامی اعتقاد دارند كه تأكید، در قرآن و سنت همانند كلام معمول عرب وجود دارد، ولی برخی دیگر بر این باورند كه تأكید در قرآن و اخبار وجود ندارد؛ زیرا بازگشت آن به «تكرار» است و تكرار لغو می باشد.
زركشی گفته، آدمی را یارای آن نیست كه بتواند كلام و مقصود خویش را به طور كامل و تمام بیان كند، بدین رو كلام را اعاده و تكرار می نماید، و بدین جهت است كه برخی علما منكر وجود تكرار در قرآن شده اند. ولی برخی دیگر بر این باورند كه قرآن به زبان قومش نازل شده و خارج از سبك و روش آن نیست، بلكه تأكید نزد علمای بلاغت و فصاحت از شاخص های مهم بلاغت به شمار می رود؛ زیرا در آن فواید بسیار نهفته است، و از طرفی تأكید، مجاز نیست، بلكه خود نوعی حقیقت است.3
پیش از پرداختن به انواع تأكید در قرآن، یادكرد چند نكته بایسته است:

1. بررسی واژه های «تأكید و توكید»

سیوطی گفته است: «توكید»، مصدر «وكّد» و «تأكید» مصدر «أكّد» است كه دو لغت هستند به یك معنی.
ابن منظور در لسان العرب در باب حرف همزه می گوید: «أكّد العهد و العقد»، لغتی در وكده می باشد و تأكید، لغت در توكید است (اكّدت الشیء و وكّدته).
و گفته می شود: «أوكدته» و «أكّدته» و «آكدته» «ایكاداً» و ضبط آن با «واو» فصیح تر می باشد و هر سه به معنای محكم كردن است. «وكد» و «اكد»، همانند «ورّخ» و «ارّخ» می باشد.
بحث تأكید كلام، از مباحث مهم علوم قرآنی است، و از این رو بیشتر كتاب هایی كه درباره علوم بلاغی قرآن سخن گفته اند، به این بحث نیز پرداخته اند.

2. فصاحت و بلاغت كلام

گاه اقتضا می كند كه مخاطبان غیرمنكر را منكر فرض كنند، بدین معنی كه اصل اولیه در كلام آن است كه كلام برای این گونه مخاطبان بدون تأكید آورده شود، ولی در همان حال كه مخاطب تردید و انكاری ندارد، او را منكر فرض كرده كلام را با مؤكدات مختلف تأكید می كنند. علت این مطلب آن است كه مخاطب برپایهٌ حقیقت و بر طبق اقرار خود حركت نمی كند. برای روشن شدن مطلب، آیه شریفه ذیل را شاهد می آوریم:
«ثمّ إنّكم بعد ذلك لمیتون. ثمّ إنّكم یوم القیامة تبعثون» مؤمنون/15ـ16
سیوطی می گوید: چون مخاطبان، زمان طولانی در غفلت فرو رفته اند، هر چند منكر نیستند به منزله منكر فرض می شوند، و در نتیجه كلام با سه سبب مؤكّد آورده شده است: إنّ، لام و جمله اسمیه. و آیهٌ دوم «ثمّ إنّكم یوم القیامة تبعثون» با حرف إنّ و جمله اسمیه تأكید شده است.
علت اینكه در این آیه، مخاطبان به منزله منكران فرض شده اند، این است كه ادلهٌ قیامت و بعثت بسیار است و سزاوار است كه انكار نشود.
زمخشری گفته است: درتأكید بر مرگ مبالغه شده است، تا انسان مرگ را نصب العین خود قرار دهد و از آن غافل نباشد، زیرا فرجام انسان در دنیا مرگ است. امّا تلاش انسان در دنیا به گونه ای است كه می پندارد همیشه زنده خواهد ماند. جمله «بعث» فقط با إنّ تأكید شده، زیرا به صورت امری قطعی كه امكان نزاع و انكار در آن نیست بیان شده است.

3. تفاوت مراتب تأكید

چنان كه گذشت كلام به دو گونه ادا می شود؛ با تأكید و بدون تأكید. در صورت تأكید هم، بر اساس شدّت و ضعف انكار مخاطب، تعداد مؤكّدات فرق می كند، به عنوان مثال، آیه «قالوا ربّنا یعلم إنّا إلیكم لمرسلون» سخن فرشتگان را كه به سوی عیسی(ع) نازل شده بودند نقل می كند، و همین ملائكه در مرتبه دوم، چنین حكایت می كنند: «قالوا ربّنا إنّا إلیكم لمرسلون»(یس/16)
درجلمه اول، دو مؤكّد وجود دارد؛ إنّ و جمله اسمیه، ولی جمله دوم دارای سه مؤكّد است: إنّ، لام و جملیه اسمیه.
در آیه اول، انكار مخاطبان ضعیف بوده و با مؤكدات كمتری آورده شده است؛ ولی در آیه دوم، این انكار شدت یافته است، بدین سبب كه گفتند: «ما أنتم إلاّ بشر مثلنا و ما أنزل الرحمن من شیء إن أنتم إلاّ تكذبون».

4. گونه های تأكید

الف. تأكید در نسبت كلام؛ مانند تكرار جمله، حروف زاید و… كه همان جمله سابق را تقریر و تثبیت می كند.
ب. مبالغهٌ در وصف، كه به نسبت داده شده ربطی ندارد؛ مثلاً هرگاه از اوزان صیغه مبالغه استفاده شود مبالغه در وصف را می رساند؛ «و امرأته حمّالة الحطب»(لهب/4)؛ یعنی بسیار حمل كننده است.
ج. مبالغه و كثرت در متعلق: مانند «علاّم الغیوب» كه علم خداوند متعال قابل مبالغه و عدم مبالغه نیست، بلكه به اعتبار اشیاء می گوییم خداوند علاّم است، چنان كه ابوحیان در تفسیر البحر المحیط بر این مطلب تصریح كرده است.
نمونهٌ دیگر: علمای علم صرف گفته اند فرق «مات الابل» و «موّتت الابل» آن است كه «موّتت» مبالغه در فاعل را می رساند. راغب اصفهانی ذیل لغت «غلّقت الابواب» گفته است: تشدید كلمه «غلّقت» یا به خاطر إحكام است و یا به خاطر كثرت درفاعل؛ یعنی: همه درها را بست و تمام آنها را نیز محكم كرد.
نجم الدین استرآبادی (م 686) درشرح شافیه گفته است: «فعّل» غالباً برای تكثیر می آید؛ مثل غلّقت و قطّعت و جوّلت و طوّفت و موّت المال و جرّحته.
تكثیر در متعدی و لازم، هر دو وجود دارد. در كتاب تصریف آمده است كه باب تفعیل، برای مبالغه و تكثیر در فعل است؛ مثل طوّفت و جوّلت؛ یا در فاعل؛ مثل موّتت الابل؛ و یا در مفعول؛ مثل غلّقت الأبواب.
5. «التأسیس أولی من التأكید» یعنی: باید كلام هر متكلمی را در مرتبه اول بر تأسیس حمل كنیم؛ یعنی بگوییم او معنای جدیدی را قصد كرده است، و اگر تأسیس ممكن نبود در مرتبه دوم، كلام متكلم را بر تأكید، تكرار و تقریر سخن پیشین حمل كنیم.4 این قاعده در متون فقهی نیز مورد توجه فقها قرار گره است.
6. اصل اولیه در مؤكد آن است كه پس از پایان جمله آورده شود، چون تأكید فرع كلام است. بنابراین اول باید اصل ذكر گردد و سپس فرع آورده شود. از این قاعده پاره ای از ادات مثل «إنّ، ألا، لام تأكید و قسم» استثنا شده اند و در صدر كلام قرار می گیرند.
7. علمای بلاغت برای «تكرار كلمه ها و جمله ها» انگیزه های مختلفی ذكر كرده اند. آنها بر این باورند كه مهم ترین هدف از تكرار لفظ، همان «توكید و تقریر جمله» است؛ مثلاً در «كلاّ سوف تعلمون. ثمّ كلاّ سوف تعلمون»(تكاثر/2ـ1) هدف از تكرار، ردع كفّار است.
امیرمؤمنان(ع) در جایی می فرماید:
«العمل العمل، ثمّ النهایة النهایة، و الاستقامة الاستقامة، ثمّ الصبر الصبر، و الورع الورع.»5
مقصود از تكرار این كلمات، ترغیب و تحضیض می باشد.
انگیزه دوم از تكرار، زیادی استبعاد است؛ مانند: «هیهات هیهات لما توعدون».
انگیزه سوم، بیدار كردن و آگاهی دادن مخاطب است؛ مثل «هیهات فات ما فات و ذهب ما ذهب».
انگیزه چهارم، تحذیر (بیم دادن) است؛ مثل این سخن امام(ع): «فالحذر الحذر، من طاعة ساداتكم و كبرائكم الذین…». اما باید گفت هدف تكرار، از سیاق كلام فهمیده می شود و هدف اصلی از تكرار، همان توكید است؛ چنان كه علمای بدیع به این مطلب اشاره كرده اند.

روش های تأكید

اهل فصاحت و بلاغت برای «تأكید» انگیزه های گوناگونی را برشمرده اند. مهم ترین آنها همان تقریر و تحقیق كلام قبلی است، گویی متكلم احساس می كند كه مخاطب توجه كامل به مضمون سخن او ندارد، بدین رو آن را تكرار می نماید.
انگیزه دوم این است كه گاه متكلم می خواهد توهّم شنونده را بزداید؛ مثلاً می گوید «جاء الأمیر» و شنونده خیال می كند نامه او آمده است، لذا گوینده با كلمه «جاء الأمیر نفسه» این مطلب را تثبیت می كند كه خود امیر آمده است؛ نه نامه اش.
انگیزه سوم این است كه گاه شنونده می پندارد فاعل یا مفعول عمومیت ندارد، در اینجا تأكید می آورد تا دلالت بر استغراق (فراگیری) و عمومیت كند؛ مثلاً در آیه شریفه «فسجد الملائكة» ممكن است برخی گمان كنند كه بعضی از فرشتگان سجده نكرده اند، ولی خداوند در ادامه می فرماید: «كلّهم أجمعون».6

تأكید معنوی (تأكید صناعی)

تأكید معنوی در كتاب های نحوی با شیوه های مختلف مطرح است. این تأكید با واژگانی همچون كلّ، أجمع، كلا، كلتا و نظایر آن صورت می گیرد. فایده این گونه واژگان آن است كه توهم مجازبودن را برطرف می كند و روشن می سازد كه این لفظ تمام افرادش را در بر می گیرد؛ مانند آیه: «فسجد الملائكة كلّهم اجمعون»(حجر/30)
سیوطی از فراء نقل كرده است كه كلمه «كلّ» عموم را می رساند… یعنی همه فرشتگان سجده كرده اند و كلمهٌ «اجمعون» چون از ماده جمع می باشد، می رساند كه سجده آنان به صورت گروهی بوده است؛ نه به صورت پراكنده.7
در همع الهوامع آمده است كه لفظ «كل» برای شمول وضع شده است و توهم این را كه عمل بعضی به همه نسبت داده شده دفع می كند؛8 تا توهّم نشود كه فعل در واقع از سوی بعضی صادر شده است؛ ولی گفته است همه این كار را انجام داده اند، یا كار واقع شده از بعضی را به منزله انجام آن از سوی همه دانسته است.
تأكید معنوی به وسیله الفاظی چون «نفس» و «عین» هم صورت می پذیرد، و فایده آن نیز دفع توهم مجاز بودن می باشد و نشان می دهد كه در كلام، حذفی صورت نگرفته و سهو و نسیانی وجود نداشته است9. واژه های نفس و عین، همواره به ضمیر اضافه می شوند و ضمیر در مفرد، تثنیه، جمع، مذكر و مؤنث بودن با متبوع خود هماهنگی دارد؛ چنان كه در كتاب های نحوی به تفصیل آمده است.10

تأكید با تكرار

نوع سوم تأكید، تأكید لفظی است، كه همان تكرار لفظ اول می باشد. سیوطی می گوید: این تأكید در ضمیر متصل، حرف، مضاف، جمله، كلام، نكره، معرفه، اسم ظاهر، ضمیر و نیز تأكید اسم، فعل و حرف می باشد.11 مواردی از تأكید با تكرار را می نگرید:
«عمّ یتسائلون. عن النبأ العظیم. الذی هم فیه مختلفون. كلاّ سیعلمون. ثمّ كلاّ سیعلمون» نبأ/5ـ1
زمخشری در كشّاف می گوید: تكرار ردع، با لفظ و تكرار جمله وعید، تهدید و تشدید در مطلب را می رساند، و وجود «ثمّ» دلالت می كند كه وعید دوم شدیدتر از وعید اوّل می باشد.
«كلاّ لوتعلمون علم الیقین. لترونّ الجحیم. ثمّ لترونّها عین الیقین» تكاثر/7ـ5
«فإنّ مع العسر یسراً. إنّ مع العسر یسراً» انشراح/6ـ5
«و ما أدراك ما یوم الدین. ثمّ ما أدراك ما یوم الدین» انفطار/18ـ17
«فمهّل الكافرین أمهلهم رویداً» طارق/17
در آیه فوق، مضمون جمله سه بار تكرار شده است: مهّل الكافرین؛ أمهلهم؛ رویداً، كه مصدر ترخیم شده «ارواد» است و مفعول مطلق تأكیدی و در حكم تكرار است.
طبرسی و زمخشری می گویند: خداوند اراده تأكید كرده و از تكرار كراهت داشته است. به همین سبب لفظی آورده است كه با لفظ اول مخالف باشد و چون تأكید بیشتر را می خواسته برساند، معنای آن را آورده و لفظ را وانهاده و فرموده است: «رویداً»؛ یعنی «إمهالاً یسیراً».12
سیوطی می گوید: جمله «أمهلهم» مؤكّد جمله اول می باشد و وجود اختلاف اندك در لفظ ضرری ندارد.13

تكرار عامل یا فعل

مانند: «هیهات هیهات لما توعدون» مؤمون/36
در این آیه افزون بر عدول از بَعُدَ به هیهات كه خود مبالغه است، هیهات نیز تكرار شده است كه تأكید بیشتر را می رساند.
تكرار اسم
مانند: «كلاّ إذا دكّت الأرض دكّاً دكّاً» حجر/21
برخی گفته اند در این آیه تأكید اسم است، ولی در «جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً»(فجر/22) چنین نیست؛ زیرا از لفظ دوم، آنچه از لفظ اول اراده شده مراد نیست. برخی دیگر گفته اند در آیه نیز «دكّ» اول، غیر از «دكّ» دوم است و رخدادی دیگر است كه ترتیب را می رساند.14

تكرار حرف

مانند: «ففی الجنّة خالدین فیها»(هود/108) كه تكرار در حرف است؛ چنان كه سیوطی می گوید، یا در مجرور؛ چنان كه زركشی باور دارد.
نیز مانند: «أیعدكم أنّكم إذا متّم و كنتم تراباً و عظاماً أنّكم مخرجون»(مؤمنون/35) كه أنّ تكرار شده است. نیز: «ألم یعلموا أنّه من یحادد الله و رسوله فأنّ له نار جهنّم خالداً فیها»(توبه/63)
باید دانست تكرار استثنا نیز از نوع تكرار حرف است، مانند: «و عنده مفاتیح الغیب لایعلمها إلاّ هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة إلاّ یعلمها و لاحبّة… إلاّ فی كتاب مبین»(انعام/59)

تكرار ضمیر

ضمیر متصل به وسیله ضمیر منفصل تأكید می شود. در بحث عطف گفته شده است كه اگر اسم ظاهر بر ضمیر مرفوع متصل عطف گرفته شود باید ابتدا با ضمیر منفصل تأكید شود؛ مانند «اسكن أنت و زوجك الجنّة» بقره/114)، یا «فاذهب أنت و ربّك فقاتلا»(مائده/24)
و مضمر الرفع الذی قد انفصل***أكّد به كلّ ضمیر اتّصل

آیا هر تكراری مفید تأكید است؟

از آنچه گذشت، ممكن است برداشت شود كه هر تكراری تأكید را می رساند، ولی این تصور درست نیست؛ در سوره الرحمن آیهٌ شریفه «فبأی آلاء ربّكما تكذّبان» تكرار شده، ولی چنان كه اهل تفسیر گفته اند این تكرار برای تأكید نیست. سید مرتضی در «غرر الفوائد» بحثی گسترده درباره این مطلب آورده و عالمان و مفسّران پس از او نیز آن را ذكر كرده و پذیرفته اند؛ از جمله طبرسی و آلوسی.
گزیدهٌ سخن سید مرتضی چنین است: تكرار، زمانی است كه این الفاظ به یك چیز متعلق باشند، ولی اگر متعلق هر یك از این جملات نكتهٌ خاصی باشد، تكرار نخواهد بود؛15 كه در سوره رحمان چنین است.

مفعول مطلق تأكیدی

تأكید كلام به وسیله مفعول مطلق تأكیدی، بدان جهت است كه خود نوعی از تكرار است و مفعول مطلق گاهی همان مصدر فعل است كه غالباً این گونه است؛ مثل «و قتّلوا تقتیلاً»(سبأ/37) البته گاهی مصدر پس از فعل نمی آید و چیزهای دیگری جانشین مصدر می شود؛ مثلاً گاهی مصدر از جنس فعل سابق نیست، ولی در معنی مشترك می باشد و این خود تكرار است:16
«و ما أموالكم و لا أولادكم بالتی تقرّبكم عندنا زلفی إلاّ من آمن و عمل صالحاً» سبأ/37
طبرسی(م 548) در جوامع الجامع فرموده است: «زلفی و زلفة»، مثل «قربی و قربة» مصدر است و به عنوان مصدر، منصوب می باشد و «تقرّبكم» را تأكید می كند.17
اهل نحو نیز تصریح كرده اند كه مصدری از غیر جنس فعل، ولی به همان معنی، می تواند جانشین مصدر فعل باشد؛ مانند: «و تخرّ الجبال هدّاً»(مریم/90) و «والنازعات غرقاً»(نازعات/1) و «و أنا ظنّنا أن لن تقول الإنس و الجنّ علی الله كذباً»(جنّ/5). باید دانست گاهی اسم منصوب، جانشین مفعول مطلق تأكیدی می شود؛ مانند: «إنّ الظنّ لایغنی من الحقّ شیئاً»(یونس/36) و این حذف منافات با تأكید ندارد. چنان كه بسیاری مفعول مطلق نوعی را نیز مفید تأكید دانسته اند.

حال تأكیدی

حالِ مؤكّد، نیز نوعی از سبك های تأكید كلام عرب است كه در قرآن نیز به كار رفته است. حالِ مؤكّد سه گونه است:
1. گاهی ذوالحال را تأكید می كند؛ مثل كلمه «كافّة» در این آیه:
«و قاتلوا المشركین كافّة كما یقاتلونكم كافّة» توبه/36
كلمه «كافّة» حال است و مفعول به را كه «المشركین» باشد تأكید می كند. این كلمه در پنج آیه به كار رفته و مثل كلمه «وحده» می باشد؛ یعنی فقط به صورت حال به كار می رود. مثال دیگر حال مؤكّد، این آیه است: «قلنا اهبطوا منها جمیعاً»(بقره/38).
2. گاه، تأكید كننده عامل می باشد؛ مثال:
«ولّی مدبراً و لم یعقّب»(نمل/10) و «ولّوا مدبرین»(نمل/80)
نحویان، آیات فوق را نمونه حال مؤكّد عامل دانسته اند، ولی سیوطی گفته است: حال مؤكّد نیست، بلكه مؤسّد می باشد.18
مكی بن ابی طالب می گوید: «مدبراً» حال است، همان طور كه جمله «و لم یعقّب» حال می باشد.19
3. حال تأكیدی كه مضمون جمله سابق را تأكید می كند؛ مانند: « ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتّقین»(بقره/2).
طبرسی و دیگران گفته اند: جمله «لاریب فیه» در موضع نصب می باشد و مضمون جمله سابق را تأكید می كند.
باید دانست جمله «لاریب» هرگاه پس از معرفه واقع شود حال خواهد بود، و اگر بعد از نكره محض آورده شود صفت است؛ مانند: «فكیف إذا جمعنا هم لیوم لاریب فیه»(آل عمران/25).

نون تأكید ثقیله و خفیفه

استفاده از نون تأكید ثقیله و خفیفه روشی دیگر برای تأكید در كلام عرب است.
عالمان نحوی گفته اند:
1. نون تأكید، چه خفیفه و چه ثقیله، ویژه فعل است و به اسم نمی پیوندد.
2. برای فعل مضارع تنها در صورتی نون تأكید آورده می شود كه بر طلب و درخواست دلالت كند.

بدل

یكی دیگر از اسباب تأكید، بدل می باشد. هدف از بدل «ایضاح» بعد از «ابهام» است و فایده آن بیان و تأكید كلام می باشد.
بیان بودن بدل به دلیل رفع ابهام موجود در مبدل منه است20 و اما اینكه تأكید است؛ زیرا بدل بر مدلول «مبدل منه» دلالت می كند. و دلالت لفظ دوم یا به طور «مطابقی» می باشد؛ یعنی مدلول لفظ دوم و اول یكی است كه از آن تعبیر به «بدل كل از كل» می شود، و یا دلالت «تضمنی» می باشد كه در «بدل بعض» است، و یا «التزامی» می باشد كه در بدل اشتمال است.21
پس نتیجه می گیریم كه تمام انواع بدل ها دلالت بر تأكید می كنند و تأكید اختصاص به بدل كل از كل ندارد.
مثالی برای بدل كل از كل: «اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین أنعمت علیهم…»(حمد/7ـ6).
زمخشری می گوید: «صراط الذین» بدل از «الصراط» می باشد و بدل در حكم تكرار عامل است؛ مانند این است كه گفته شود «اهدنا الصراط المستقیم. اهدنا صراط الذین أنعمت علیهم»، چنان كه فرمود: «للذین استضعفوا لمن آمن منهم»(اعراف/75). فایده بدل نیز تأكید است، زیرا در آن تكرار جمله وجود دارد.

بدل بعض از كلّ

«ولله علی الناس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلاً» آل عمران/97
به گفته طبرسی و زمخشری «من استطاع» بدل از «الناس» است.
مصطفی مراغی گفته است:
«وجه آنكه بدل دلالت بر تأكید می كند آن است كه در بدل كلّ از كل، كلمه دوبار تكرار شده است، ولی در بدل بعض از كل، وقتی متكلّم مبدل منه را آورد، آن گاه بدل را، گویی اعلام می كند مجازی در كلام نیست و اجمالی كه در مبدل منه بوده برطرف شده، پس در نفس بیشتر جای می گیرد. اما در بدل اشتمال نیز تقریب مطلب بدین گونه است كه وقتی مبدل منه آورده می شود، مانند این است كه نفس شنونده شائق است كه چیزی گفته شود و سخن سابق او كامل گردد».22

بدل اشتمال

بدل اشتمال، معنایش آن است كه مبدل منه مشتمل بر بدل باشد؛ نه مانند اشتمال ظرف بر مظروف، بلكه چون بدان اشعار دارد هرگاه مبدل منه ذكر می شود، نفس آدمی اشتیاق دارد به ذكر بدل و منتظر آن است. در بدل اشتمال از مبدل منه، تابع (بدل) مراد و منظور است.23
«یسألونك عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه كبیر و صدّ عن سبیل الله و كفر به» بقره/215
زمخشری گفته است: «قتال فیه» بدل اشتمال است24 و بدل اشتمال نیز در حكم تكرار عامل است.

عطف

عطف نیز از روش هایی است كه كلام با آن تأكید می شود:
1. عطف مترادف بر مترادف ازهمین گونه می باشد. مانند:
«إنّما أشكو بثّی و حزنی الی الله» یوسف/86
«لاتخاف دركاً و لاتخشی» طه/77
هرگاه دو لفظ مترادف بر یكدیگر عطف گرفته شد لفظ دوّم تأكید لفظ اول است.

عطف خاص بر عام و عام بر خاص

ابن هشام گفته است: این نوع عطف از خصوصیات «واو» است و سایر حروف عطف این ویژگی را ندارند.25 و فایده آن آگاهی دادن بر ارزش این فرد خاص است، گویی از جنس عام نمی باشد، زیرا تغایر در وصف به منزله تغایر در جنس فرض شده است و این گونه عطف را «تجرید» گویند؛ مثل اینكه از جمله سابق مجرد شده باشد.26
نمونه: «حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی»(بقره/338).
«إنّ صلوتی و نسكی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین» انعام/162
«نسك» در لغت به معنای عبادت است، پس اعم از صلات می باشد.27
بیضاوی نیز گفته است: «نسك» یعنی تمام عبادت یا قربانی یا حجّ.28

وصف

اگر برای موصوف صفتی آورده شود كه از جنس همان موصوف باشد، دلالت بر تأكید می كند؛ مانند: «و ندخلهم ظلّاً ظلیلاً»(نساء/57).
ابومسلم اصفهانی نیز گفته است: «ظلیل» به معنای قوی متمكن می باشد، و صفت آوردن آن برای كلمه ای كه از لفظ آن مشتق می شود مبالغه در وصف است؛ مانند «لیل ألیل و داهیة دهیاء».29
نظیر همین مضمون را فخررازی از واحدی در تفسیر البسیط نقل كرده است.30

نوع دیگری از تأكید

ذكر مصدر پس از فعل ـ البته نه به صورت مفعول مطلق ـ نوع دیگری از تأكید می باشد؛ مانند: «یا أیها الذین آمنوا إذا تداینتم بدین فاكتبوه»(بقره/282)
محقق اردبیلی (م 993) فرموده است: جار و مجرور «بدین» چون از جنس «تداینتم» می باشد، دلالت بر مبالغه می كند31 و طبرسی نیز بدان تصریح كرده است.32
برخی نیز گفته اند این آیه بر سبیل تأكید است: مانند: «ولاطائر یطیر بجناحیه»(انعام/38)، «فسجد الملائكة كلّهم أجمعون»(حجر/30) و «تلك عشرة كاملة»(ص/73).

قطع از تابعیت

صفت یا نعت، موصوف را توضیح می دهد، ولی در صورتی كه قطع از تابعیت شود دلالت بر مبالغه می كند؛ مانند:
«لیس البرّ أن توّلوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكنّ البرّ من آمن بالله و الیوم الآخر… و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء» بقره/177
زمخشری گفته است نصب صابرین بنابر مدح می باشد33. سید مرتضی نیز دركتاب غرر الفوائد، درباره نصب «صابرین» بحثی دارد.
«والمؤمنون یؤمنون بما أنزل الیك و ما أنزل من قبلك و المقیمین الصلاة و المؤتون الزكوة» نساء/162
زمخشری تصریح كرده كه نصب «المقیمین» بنابر مدح می باشد34 و وجه آن نیز روشن است؛ زیرا «والمؤمنون» مرفوع و «المقیمین»منصوب آمده است.

تأكید با ساختمان(بناء) بیشتر

عالمان نحوی گفته اند: اگر بر بنای كلمه ای افزوده شود، ولی معنای جدیدی از آن فهمیده نشود، دلالت بر تأكید می كند.
«زیادة البناء تدلّ علی زیادة المعنی، و زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی.»35
زمخشری و طبرسی گفته اند: رحمان و رحیم، هر دو صیغه مبالغه می باشند، ولی دلالت «رحمن» بر مبالغه بیشتر از «رحیم» است، زیرا بنای آن بیشتر است.
نمونه های افزونی ساختاری:
1. باب تفعیل: «و غلّقت الأبواب و قالت هیت لك»(یوسف/23)
راغب در مفردات می گوید: «غلق و غلّق» به یك معنی می باشد، ولی تشدید در غلّق یا به خاطر تكثیر در فاعل است و یا دلالت بر استواری فعل می كند.36
طریحی نیز در مجمع البحرین می نویسد:
«قطّعت الشیء، شدّد للمبالغة فتقطّع.»37
نمونه دیگر، «قتّل» می باشد كه مبالغه «قتل» است.38
2. باب افتعال:
«اقتربت الساعة و انشقّ القمر»(قمر/1)
علمای تفسیر و لغت گفته اند كه «اقترب» و «قرب» به یك معنی است، ولی در آیهٌ شریفه «اقترب» معنای بیشتری را می رساند، چنان كه در اكتسب و كسب و اصطبر و صبر نیز گفته اند.
در معجم الفاظ القرآن آمده است: اصطبار، زیادی تحمل صبر را می رساند39. فاضل مقداد می گوید: «اصطبر علیها»؛ یعنی «نفس را بر نماز و سختی آن وادار كرد»، اگر چه با درآویختن با طبیعت حیوانی ات باشد؛ زیرا در باب افتعال زیادتی هست كه تلاش مجرد نیست.40
اردبیلی «تختانون» در آیه 178 بقره را ازهمین نمونه ها می داند كه مبالغه «تخونون» می باشد. در «ویل للمطفّفین. الّذین إذا اكتالوا علی الناس یستوفون»(مطففین/2ـ1) نیز همانند این را گفته اند.
3. باب استفعال
نمونه: «و أتمّوا الحجّ و العمرة فإن أحصرتم فما استیسر من الهدی»(بقره/196)
زمخشری می گوید: «یسر» و «استیسر الأمر» به یك معنی است، چنان كه «صعب» و «استصعب» دارای یك معنی هستند،41 ولی فخر رازی گفته است: «استیسر» به معنای «تیسّر» می باشد. مانند «استعظم» و «استكبر» كه به معنای «تكبّر» و «تصعّب» می باشد.42 راغب اصفهانی نیز همانند این را گفته است.43

صیغه مبالغه

صیغه مبالغه كه مبالغه در فاعل را می رساند، وزن های گوناگونی دارد كه بیشترین وزن آن كه در قرآن به كار رفته «فعّال» است ، مانند: «و من شرّ النفّاثات فی العقد»(فلق/4).
البته در آیه «أن الله لیس بظلاّم للعبید» كلمه ظلاّم، صیغه مبالغه نیست، بلكه صیغه نسبت است؛ مانند تمّار.

تأكید با حروف زاید

حروف جرّی كه زاید باشند و دلالت بر معنایی نكنند، تأكید جمله را می رسانند. ابن جنّی گفته است: حرف جر زائد در حكم تكرار جمله است، بنابر این «لیس كمثله شیء»مانند این است كه دو بار گفته باشد: «لیس مثله شیء».
دیگر حروفی كه زائد واقع می شوند عبارتند از:
«ما» میان جار و مجرور، مانند «فبما رحمة من الله لنت لهم»(آل عمران/159)
«ما» در إنّما و أنّما، مانند «ألا إنّما طائرهم عندهم» و «إنّما یعمر مساجد الله من آمن بالله»(توبه/18)
«ما» در «فإمّا یأتینكم منّی هدی»(بقره/38)
«ما» بعد از نكره: «إنّ الله لایستحیی أن یضرب مثلاًمّا بعوضة»(بقره/26)
«بـ» در صورت های مختلف؛ از جمله در خبر «لیس» و «ما» مانند «ما الله بغافل»(بقره/74)
«من» مانند: «و ما هم بضارّین به من أحد إلاّ بإذن الله»(بقره/102)
در این آیه هم «باء» و هم «من» زائده هستند.
حروف زائد به منزله تكرار جمله هستند و تأكید را می رسانند.44

تأكید با قسم

قسم از رایج ترین شیوه های تأكید جمله است. «باء» و «تاء» و «واو» از حروف جرّ هستند كه برای قسم به كار می روند؛ مانند: «والعصر»(عصر/1)، «تالله لأكیدنّ أصنامكم» (انبیاء/57)
گاه برای مبالغه بیشتر، پیش از واو قسم، «لا»ی زایده نیز می آید، مانند: «فلا و ربّك لایؤمنون حتّی یحكّموك فیما شجر بینهم»(نساء/65)
در «لا اقسم» نیز «لا» تأكید را می رساند و به معنای نفی نیست. هر چند شیخ بهایی به معنای ردع بودن یا نفی بودن را به صورت احتمال در آن مطرح كرده است.
همچنین كلمه «عمر» در آیه «لعمرك إنّهم لفی سكرتهم یعمهون»(حجر/72) صریح در قسم است كه مبتدا بوده و خبر آن محذوف است و لام آن نیز برای تأكید بیشتر است. در كلام عرب نیز كلماتی هستند كه از ماده قسم نیستند، ولی معنای قسم را دارند؛ مانند: «كتب» در «كتب الله لأغلبنّ أنا و رسلی»(مجادله/21) و «اخذ میثاق» كه به گفته آلوسی به معنای قسم خوردن است،45 یا «تأذّن» در آیه «و إذ تأذّن ربّك لیبعثنّ علیهم إلی یوم القیامة» (اعراف/167) كه زمخشری می گوید مانند قسم است.46

تأكید با ادات تأكید

ادات تأكید عبارتند از: إنّ، أنّ، سین، سوف، قد، لام، ادات تنبیه. اینك به توضیح هر یك می پردازیم.
أنّ و إنّ؛ از حروف مشبهّة بالفعل هستند كه اسم خود را نصب و خبر خود را رفع می دهند. این دو بر سر جمله اسمیه درآمده آن را مؤكد می سازند؛ مانند: «إنّ الإنسان لفی خسر»(عصر/2) و «ألا إنّهم هم المفسدون»(بقره/12) كه در آیه اخیر چندین تأكید وجود دارد.
سین و سوف؛ زمخشری ذیل آیه شریفه «فسیكفیكهم الله» گفته اند: معنای «سین» آن است كه این مطلب حتماً در آینده محقق خواهد شد، زیرا در كلمه «سَـ » معنای تأكید نهفته است و «سَـ » در مقابل «لن» واقع شده است. سیبویه گفته است: «لن أفعل» نفی «سأفعل» می باشد.47
آلوسی نیز ذیل آیه «سیطوّقون ما بخلوا»(آل عمران/180) گفته است: «سین» برای تأكید آورده شده است.48
ادات تنبیه؛ در قرآن حرف «ألا» به عنوان تأكید آمده است؛ مانند:
«ألا إنّ نصر الله قریب»(بقره/214) «ألا إنّهم هم المفسدون»(بقره/12)، «ألا ساء ما یزرون»(انعام/31) «ألا إنّما طائرهم عندالله»(اعراف/131)
زمخشری گوید: ألا مركّب از همزه استفهام و حرف نفی است و در نتیجه تأكید و تنبیهی است بر تحقق ما بعد آن.
لام ابتداء؛ كه برای تأكید می آید و بر سر مبتدا و خبر داخل می شود. نیز همواره در صدر كلام قرار می گیرد؛ مگر آن گاه كه آغازگر جمله یكی از حروف مشبهه باشد؛ مانند: «و إنّها لكبیرة إلاّ علی الخاشعین»(بقره/45)، «و إنّا إن شاء الله لمهتدون»(بقره/221)
فخررازی ذیل آیه «و إن كلاًّ لما لیوفّینّهم ربّك أعمالهم إنّه بما یعملون خبیر» یادآور می شود كه در این آیه چندین تأكید گردآمده كه تا هفت مورد را بر می شمارد.49
لام جواب قسم؛ این حرف بر سر مضارع مؤكد به نون تأكید در می آید؛ مانند: «فلنولّینّك قبلة ترضاها»(بقره/144) و «ولنبلونّكم بشیء من الخوف و الجوع…»(بقره/155).
لام جواب «لو» و «لولا»؛ مانند: «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض»(بقره/251)، «و لوآمن أهل الكتاب لكان خیراً لهم»(آل عمران/110) و «و لو كنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك»(آل عمران/159)
لام فارقه؛ مانند: «و إن وجدنا أكثرهم لفاسقین»
لام جاره زائده؛ كه بر سر مفعول به داخل می شود؛ مانند: «واشكروا لی و لاتكفرون»(بقره/152)
لام جاره هرگاه بر سر مفعول به فعلی كه خود متعدی است درآیه مانند شكر و غفر زائده خواهد بود.
لام تأكید؛ مانند: «إنّی لیحزننی أن تذهبوا به»(یوسف/30)
حرف «أمّا»؛ مانند: «إنّ الله لایستحیی أن یضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها فأمّا الذین آمنوا فیعلمون أنّه الحقّ من ربّهم و أمّا الذین كفروا فیقولون ماذا أراد الله بهذا مثلاً»(بقره/26)
ابن هشام و زمخشری و دیگر نحویان گفته اند «امّا» افزون بر آن كه حرف شرط و تفصیل است دلالت بر تأكید نیز دارد.50
«أی»؛ مانند: «یا أیها الناس اعبدوا ربّكم الّذی خلقكم…»(بقره/21)
زمخشری گوید: «یا» برای ندای بعید است، اما چون مخاطب و منادای آن نزدیك باشد برای تأكید است؛زیرا چنـان می فهماند كه خطابِ پس از آن مقصود جدّی است.51

افعال مقاربه

ورود «كاد» بر جمله اسمیه یكی از راه های مبالغه در كلام است. طبرسی می نویسد:
«كاد» بر جمله اسمیه داخل شده تا مبالغه را برساند، مانند: «لم یكد یراها»(نور/40)؛ یعنی نزدیك نیست كه آن را ببیند؛ پس چگونه می خواهد ببیند؟52

تأكید با روش های بلاغی

از جمله ابزارهای تأكید، ادات قصر و حصر است. «قصر» راه های گوناگونی دارد؛ از جمله:
1. «ما» و «إلاّ» یعنی نفی و سپس استثنا دلالت بر قصر دارد؛ زیرا استثنای مفرّغ است و چون مستثنی منه محذوف است نفی به عموم تعلق می گیرد و سپس فرد خاصی خارج می شود.
2. إنّما؛ كه به اتفاق اهل لغت و تفسیر و فقه بر حصر دلالت دارد، و فخررازی ذیل آیه «إنّما المشركون نجس»(توبه/28) بر این مطلب تصریح كرده؛ هر چند در آیه «إنّما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة…»(مائده/55) اصرار دارد كه ثابت كند إنّما دلالت بر حصر ندارد!
حصر در این كلمه نتیجه تأكید بر جمله مثبت به وسیله «إن» و نفی ماورای آن به وسیله «ما» می باشد؛ هر چند اهل بلاغت آن را از باب «ما و إلا» مفید حصر دانسته اند.
اهل نحو و تفسیر در باب إنّما و معنای آن و اینكه چرا در مواردی از إنّما استفاده شود و در مواردی دیگری از ما و إلا، به تفصیل سخن گفته اند.53

مقدم داشتن آنچه باید مؤخر باشد

تقدیم معمول بر عامل و به عبارت دیگر، مقدم داشتن هر چیزی كه باید مؤخر باشد، دلیل بر حصر می باشد.54 البته دلالت بر حصر، زمانی است كه تقدیم به خاطر سجع آیات و مانند آن نباشد، هر چند گاهی تقدیم، حصر را نیز می رساند و در عین حال سجع آیات قرآنی نیز مراعات شده است.
زمخشری و طبرسی گفته اند: در آیه «إیاك نعبد و إیاك نستعین» تقدیم مفعول، به خاطر اختصاص می باشد و معنای آیه چنین است: «اختصاص می دهم تو را به عبادت و اختصاص می دهم تو را به طلب كمك».55
مثال دیگر: «إیای فارهبون». نیشابوری در غرائب القرآن ذیل این آیه گفته است:
«إیای» مفعول به برای «ارهبوا» است كه محذوف می باشد و «ارهبوا» بعد از «إیای» در تقدیر گرفته می شود و افاده حصر می كند و جمله «ارهبوا» بعد از «فاء» نیز تكرار شده است. پس از دو جهت افاده تأكید می كند؛ تقدیم معمول كه مفید حصر است و تكرار جمله».56
نمونه ای دیگر: «و علیه فلیتوكّل المتوكّلون»(یوسف/67). ماده توكّل (باب تفعّل) در چهل آیه به كار رفته است كه در 27آیه جار و مجرور مقدم شده و این تقدیم به خاطر حصر می باشد؛ مانند: «لا إله إلاّ هو علیه توكّلت»(توبه/129).

ضمیر فصل

ابن هشام می گوید: ضمیر فصل دارای سه فایده است: حصر خبر در مبتدا؛ تأكید؛ و فرق بین صفت و خبر.
زمخشری ذیل آیه «أولئك هم المفلحون» می گوید: فایده ضمیر «هم» سه چیز است:
یك. فایده لفظی، و آن تمییز بین صفت و خبر است و دلالت دارد كه اسمِ پس از آن خبر است نه صفت؛ دو. فایده تخصیص و حصر خبر در مبتدا؛ سه. تأكید كلام.

حصر با استفاده از ادات عطف

گاه متكلم می گوید: «زید قائم»، و گاهی بر آن عبارت «لاقاعد» را نیز می افزاید. حصر به وسیله «لا» دلالت دارد كه زید قطعاً قائم است و دلالت بر تأكید می كند، ولی عبارت «زید قائم» این تأكید را نمی رساند.
ضمیر فصل، علاوه بر تأكید معنای جمله حصر خبر در مبتدا را نیز می رساند كه خود تأكیدی دیگر است؛ مانند: «إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون».

استفاده از اسم ظاهر به جای ضمیر

عالمان نحوی تصریح كرده اند كه كاربرد ضمیر، برای رعایت اختصار در كلام می باشد، ولی گاه به جای استفاده از ضمیر، باز هم اسم ظاهر به كار می رود تا تأكید را بفهماند.
سیوطی گفته است: هدف از این كار، تقریر و تمكین بیشتر می باشد؛ مثل «قل هو الله أحد. الله الصمد»(توحید/2ـ1)

عدول از جمله انشائی به جمله خبری

اگر مقتضای كلام، آوردن جمله انشائی باشد ولی عدول شده به صورت جمله خبری آورده شود، خود نشان از تأكید معنوی دارد؛ مانند:«والوالدات یرضعن أولادهنّ حولین كاملین لمن أراد أن یتمّ الرضاعة»(بقره/223)
بیضاوی دربارهٌ «یرضعن» می گوید: امر است كه برای مبالغه به صورت جمله خبری آمده است.57 زمخشری نیز می گوید: «یرضعن» مثل آیه «یتربّصن» است، در اینكه جمله خبریه است، ولی به معنای امر مؤكد حمل می شود.58
همو ذیل آیه «والمطلّقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء»(بقره/228) می گوید: اگر گفته شود معنای اخباری بودن «یتربّصن » چیست می گوییم: این خبری است به معنای امر، و اصل كلام «ولیتربّصن المطلّقات» بوده است.

عدول از فعل امر به استفهام

امر كردن چیزی به مخاطب، مراحلی دارد؛ گاه می گوید: «اشكروا»، گاه می گوید: «هل تشكرون» و در مرحله بعد می گوید: «هل أنتم تشكرون» و سپس: «هل أنتم شاكرون».
ابن ادریس حلّی (م598هـ . ق) می گوید: جمله «فهل أنتم منتهون» نهی و نسخ ازخمر است، زیرا گفته اند بلیغ ترین كلمه ای كه در نهی وارد شده، این است كه گفته شود: «ءأنت منتهٍ»، زیرا این جمله معنای تهدید را به همراه دارد.59
زمخشری نیز گفته است: جمله «فهل أنتم منتهون» از بلیغ ترین جمله هایی است كه دلالت بر نهی می كند؛ مثل اینكه گفته شده: تلاوت شد بر شما آنچه در «خمر» از دستورات بازدارندهٌ صادرشده وجود دارد، آیا اكنون شما با توجه به این منع ها نهی می پذیرید و پرهیز می كنید، یا شما بر حال پیشین هستید؛ گویی كه موعظه نشده اید و نهی نشده اید.60 شیخ طوسی می گوید: صیغه آن استفهام است، ولی معنای آن نهی می باشد.61
ذكر كلّ و اراده جزء
ذیل آیه «أو كصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون أصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالكافرین»(بقره/19). زمخشری می نویسد:
در ذكر «اصابع» مبالغه ای است كه در ذكر «انامل» نیست.
احمد بن منیر اسكندری در حاشیه كشّاف نگاشته است: در ذكر «اصابع» اشعار به آن است كه منافقین در داخل كردن «اصابع» در گوش های خود بیشتر از عادت معمول مبالغه می كردند؛ تا از شنیدن صدای بلند بگریزند.62

اقتصار

مانند: «الّذی جعل لكم الأرض فراشاً و السّماء بناء و أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثّمرات رزقاً لكم فلاتجعلوا لله أنداداً و أنتم تعلمون»(بقره/22)
زمخشری می گوید مفعول به «تعلمون» حذف شده، گویا می گوید «و أنتم من اهل العلم و المعرفة» كه سرزنش و توبیخ بیشتر و سخت تری خواهد داشت. این بحث همان مقوله فرض كردن فعل متعدی به منزله لازم است، یعنی هدف متكلم اصل فعل است، نه مفعول به ، مانند «أفلاتشعرون» و «أنتم لاتشعرون».
نحویان گفته اند حذف مفعول به و در تقدیر گرفتن آن جز با وجود قرینه نشاید و اگر با وجود قرینه محذوف شد همانند مذكور است، اما حذف مفعول بهی كه در نیت و قصد نباشد، به گونه ای كه گویی فراموش شده است، تنزیل فعل متعدی به منزله لازم خواهد بود. حالت اول مانند این آیه است: «یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر»(رعد/26) كه مفعول «یقدر» محذوف است یا «إلاّ من رحم»، یا «من شاء فلیؤمن» و قسم دوم مانند: «أصلح لی فی ذرّیتی» و «یحیی و یمیت».

التفات

التفات آن است كه انسان ازحالت خطاب و غیبت كه در كلام خود دارد به حالت دیگری عدول كند؛ مثلاً در سوره حمد، جمله «إیاك نعبد» خطاب است و «الحمد لله ربّ العالمین» غیبت، زیرا اسماء ظواهر در حكم غایب می باشند. این گونه بازگشت از حالتی به حالت دیگر را التفات گویند؛ البته باید بازگشت از مساق كلام به مساق دیگری باشد كه منافات با حالت اول ندارد.63
زمخشری ذیل آیه شریفه «لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفك مبین»(نور/12) می نویسد:
«اگر كسی بگوید چرا خداوند متعال نفرمود: «لولا إذ سمعتموه ظننتم بأنفسكم خیراً و قلتم» و چرا از خطاب به غیبت عدول كرد و از ضمیر به اسم ظاهر بازگشت، در جواب می گوییم: به این جهت كه خداوند می خواست از طریق التفات در توبیخ، مبالغه كند و لفظ ایمان را به صراحت آورد تا دلالت كند بر اینكه مرد و زن مؤمن نباید نسبت به دیگری سخن پنهانی بگوید و طعن پنهانی بر او زند.»64
همو در مورد علت عدول از خطاب به غیبت در آیه «هو الذی یسیركم فی البرّ و البحر حتّی إذا كنتم فی الفلك و جرین بهم بریح طیبة»(یونس/22) گفته است:
«مقصود مبالغه است؛ گویی خدای متعال حال آنها را برای دیگران ذكر نموده، و چون آنان تعجب كردند و منكر طلب شدند، خداوند با عدول از خطاب به غیبت، كلام را مؤكّد ساخته است.»

تقدیم مسند الیه

عبدالقادر جرجانی اعتقاد دارد كه بین «أعطیتك» و «أنا أعطیتك» فرق است،65 زیرا تقدیم مسند الیه اقتضا می كند كه جمله فعلیه به اسمیه تبدیل شود، آن گاه در واقع مسندالیه، دوبار تكرار شده؛ یك مرتبه به عنوان مبتدا و مرتبه دیگر به عنوان فاعل، و خود تكرار، نوعی از تأكید كلام است.
در آیه شریفه «ءأنت قلت للناس اتّخذونی و أمّی إلهین من دون الله»(مائده/116) تكرار است و تقدیم مسندالیه دلالت بر تقریر و تأكید كلام می كند.

جمله اسمیه

یكی دیگر از مؤكدات، جمله اسمیه است. سیوطی ذیل توضیح بسیاری از مثال ها آن را از اسباب تأكید شمره است.66 تفتازانی در مقدمه شرح تلخیص می گوید: عدول از جمله فعلیه به اسمیه، نشانهٌ تأكید و ثبوت آن است.67

ذكر فایده ها و زیان ها

یكی از عمده ترین شیوه های تأكید كلام در قرآن، ذكر «فایده ها» است؛ البته اگر مطلوب و ممدوح باشد. مانند: «یا أیها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون. إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل أنتم منتهون» مائده/91ـ90
ای كسانی كه گرویده اید، می و برد و باخت و بت ها و تیرك ها پلید است و كار شیطان است، پس از آن دوری جویید؛ باشد كه رستگار شوید. همانا شیطان می خواهد كه با می و برد و باخت میان تان دشمنی و كینه افكند و شما را از یاد خدا ر از نماز بازدارد، پس آیا شما بس خواهید كرد.
ابن ادریس حلی می گوید: در این آیه شریفه ده دلیل بر حرمت خمر وجود دارد،68 ولی فقهای دیگر گفته اند: در آیه مزبور هشت دلیل وجود دارد. راوندی در آیه، چهار دلیل را بر شمرده است.69
رجس نامیدن، در شمار انصاب و ازلام بودن، عمل شیطان بودن، عداوت آفرینی، مانع بودن از ذكر خدا، رستگاری آفرینی دوری از خمر، كلمه انّما و… از این جمله است.

تعلیل

فایده ذكر علت در كلام، تقریر و بلاغت آن است، چون نفس آدمیان بر پذیرش مطالب دارای علت، بیشتر اشتیاق و میل دارد. بیشر موارد ذكر علّت، در پاسخ پرسش است.

تفسیر

از جمله مواردی كه بر تأكید دلالت می كند و در كلام عرب كاربرد فراوانی دارد تفسیر است. در تفسیر، فعل حذف می شود و سپس به وسیله فعل دیگری تفسیر می گردد و جمع بین آن دو ممتنع است. باب تفسیر بیشتر در مواردی مطرح می شود كه الفاظ لازم است بر فعل داخل شوند؛ نظیر «وإن أحد من المشركین استجارك» كه «استجارك» فعل محذوف بعدش را تفسیر می كند.

پی نوشت‌ها:

1. زركشی، بدرالدین، محمد، البرهـان فی علوم القرآن، تحقیق مرعشلی، بیـروت، دارالمعرفة، 2/485.
2. تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعـانی، تحقیق محمد محی الدین، 1/80؛ شروح التلخیص، 1/204؛ مصطفی جازم و…، البلاغة الواضحة، 155.
3. زركشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، 2/85؛ ترتیب لسان العرب، 1/169.
4. همان.
5. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه175.
6. نجفی، احمـد، جواهر البلاغه، 165؛ علوم البلاغه، 131؛ معترك الاقران فی اعجـاز القرآن، 1/258.
7. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، 3/221.
8. همو، همع الهوامع، 2/122؛ معترك الأقران فی اعجاز القرآن، 1/256.
9. تفتازانی، سعد الدین، مختصرالمعانی، 1/131.
10. همان؛ سیوطی، جلال الدین، همع الهوامع، 2/122.
11. همان، 2/125.
12. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، 2/832؛ زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، جلد 4، ذیل آیه 17 طارق.
13. سیوطی، جلال الدین، همع الهوامع، 2/125.
14. عكبری، التبیان فی اعراب القرآن، 2/235؛ املاء ما منّ به الرحمن، 2/149.
15. سید مرتضی، غرر الفوائد (امالی)، 1/89.
16. انصاری، ابن هشام، قطر الندی،226؛ همو، شذور الذهب، 235؛ حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی، 2/109.
17. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، 2/354.
18. سیوطی، جلال الدین، الاتقان، 3/224.
19. مكی بن ابی طالب، مشكل اعراب القرآن، 2/160.
20. سیوطی، الاتقان، 3/227؛ نجفی، جواهر البلاغة، 167.
21. سیوطی، جلال الدین، الاتقان، 3/227.
22. علوم البلاغة، 132؛ نجفی، احمد، جواهر البلاغة، 167.
23. تفتازانی، سعد الدین، مختصرالمعانی، 1/133.
24. زمخشری، محمودبن عمر، الكشّاف، 1/258.
25. انصاری، ابن هشام، مغنی اللبیب، 2.
26. سیوطی، جلال الدین، الاتقان، 3/240.
27. همان، 3/241.
28. بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 2/191.
29. النهر الماد، 1/471.
30. فخررازی، محمود بن عمر، مفاتیح الغیب، ذیل آیه 57 سوره نساء.
31. اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع البیان، 1/397.
32. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1/397.
33.زمخشری، محمودبن عمر، الكشّاف، 1/220.
34. همان، 1/590.
35. همان؛ عاملی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة و نیز روض الجنان.
36. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، 366.
37. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 4/381.
38. همان، 5/451.
39. معجم الفاظ القرآن الكریم، 2/64.
40. سیوری، فاضل مقداد، كنزالعرفان، 1/64.
41. زمخشری، محمودبن عمر، الكشّاف، 1/240.
42. فخررازی، مفاتیح الغیب، 5/148.
43. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، 523.
44. انصاری، ابن هشام، مغنی اللبیب، 1/411.
45. آلوسی، محمود، روح المعانی، 3/210.
46. زمخشری، محمود بن عمر، الكشّاف، 2/173.
47. نیشابوری، نظّام، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، 2/470.
48. آلوسی، محمود، روح المعانی، 4/139.
49. فخررازی، مفاتیح الغیب، 18/70.
50. زمخشری، محمودبن عمر، الكشّاف 1/90.
51. همان.
52. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، 1/777.
53. مدنی، سید علیخان، الحدائق الندیة، 516؛ انصاری، ابن هشام، مغنی اللبیب، 1/59؛ رشید رضا، تفسیر المنار، 8/159؛ جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، 253؛ نجفی، احمد، جواهر البلاغة، 187.
54. نجفی، احمد، جواهر البلاغة، 190.
55. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، 1/17؛ زمخشری، الكشّاف، 1/13.
56. نیسابوری، نظام، غرائب القرآن و رغائب الفرقان.
57. بیضاوی، انوار التنزیل، 1/144؛ سیوری، فاضل مقداد، كنزالعرفان، 2/231.
58. زمخشری، الكشّاف، 1/278.
59. حلّی، ابن ادریس، السرائر، 3/473.
60. زمخشری، الكشّاف، 1/675؛ بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 2/143؛ مراغی، تفسیر المراغی، 3/25.
61. شیخ طوسی، التبیان، 4/18؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 6/124؛ رازی، ابوالفتوح، روح الجنان، 7/139؛ ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، 2/92.
62. زمخشری، الكشّاف، 1/84.
63. منهاج البلاغة، 1/170.
64. زمخشری، الكشّاف، 3/218.
65. جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، 130.
66. سیوطی، الاتقان، 3/217.
67. زركشی، بدرالدین، البرهان، 2/491.
68. حلّی، ابن ادریس، السرائر، 3/473.
69. فقه القرآن، 2/277.

مقالات مشابه

کارکردهای بلاغی «حذف» و اثر آن در ترجمه قرآن‌کریم

نام نشریهپژوهش های زبان شناختی قرآن

نام نویسندهحمید احمدیان, نصرالله شاملی, اصغر شهبازی

جلوه بلاغي در آيه الكرسي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدرضا سلیمان‌زاده نجفی, رویا اسماعیلیان

گذری بر معنی شناسی اسلوب تمنی در قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمحمود آبدانان مهدی‌زاده, مرضیه کهندل جهرمی

صنعت التفات و ارائه ترجمه ای روان از آیه 22 سوره یونس

نام نشریهمشکو‌ة

نام نویسندهمحمدرضا حاجی اسماعیلی, زهرا کلباسی

جستاري در تکرار‌بندهاي قرآني

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهحسن خرقانی

بلاغت التفات در قرآن کریم

نام نشریهصحیفه مبین

نام نویسندهابراهیم زارعی فر

نگاهی به آرایه قصر در قرآن کریم

نام نشریهبینات

نام نویسندهمحمد اسماعیل‌زاده